آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
پیوندعشق منوباباپیوندعشق منوبابا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
آنیلاآنیلا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

آنیسافرشته زمینی

آنیسا وآنیلا

علاقه ی آنی کوچولو به کیف و کفش زنونه

                                                                 وای ازدست علاقت به کفش پاشنه بلند اونم درحد۱۰یا۱۲سانت.مگه میتونم پاشنه بلندبپوشم کلافم میکنی که بایدمن بپوشم ازدستت بیشتر تخت میپوشم.توی مهمونیهاهم که هرکی پاشنه بلندپوشیدمیری پیشش اونقدر زبون میریزی که اونام اگه دل رحم بودن ،حتما میدن یه دوری بپوشی.اونقدر راحت راه میری که انگارچندساله کفش بلندمیپوشی.ٱخ به قربونت بشم. ...
28 شهريور 1393

حمام عروس

دیشب برای اولین بار رفتیم حنابندون به توکهخیلی خوش گذشت با عروس که همسایمون بود حسابی رقصیدی.ساعت یک شب چون خسته شده بود ی برگشتیم که بخوابیم.صبح ساعت 10 رفتیم حمام بیرون که همسایمون دعوت کرده بود برای حمام عروس.من و تو هر دو برای اولین بار میرفتیم حمام بیرون.خیلی بهمون خوش گذشت آنیسا حسابی آبتنی کردی بعد 3 ساعت خوشگذرانی برگشتیم خانه. اینم عکسایت در رختکن حمام                                             &nbs...
20 شهريور 1393

قیچی وخطر

امروز ظهرسرم مشغول درست کردن یقه مانتو بود(خیر سرم داشتم خیاطی میکردم)که تو دختربلا صندلت روبردی کنارکمدم وتوسط صندلی قفل کمدرو بازکردی وقیچی برداشتی ورفتی سراغ شلوارتازت که هنوز نپوشیده بودی وباقیچی افتادی به جون شلوارت وپاره اش کردی،با دادمن که وای چیکار میکنی؟ هول شدی وقیچی پاتو زخمی کرد.خیلی گریه کردی هم از ترس هم از درد پات،درسته که عصبانی بودم اما بادیدن پات خیلی دلم سوخت خداخیلی رحم کرد که عمیق نشده بود وای اگه به چشمت میرفت چی.اینم ازدسته گلت وخراش پات.قربونت بشم که تاب وتحملت زیاده وزیاد گریه نمیکنی.عاشقتم                    ...
11 شهريور 1393

فرصت طلایی

دیروزخونه خاله آذر بودیم همه عشقات دورت جمع بودن منم فرصت روغنیمت شمردم وترو دست آیدا و پریا وفرناز سپردم وخودمو پرستو یواشکی ازدست تو بخاطر ندیدن کامپیوتر،رفتیم اتاق دیگه ودرو قفل کردیم تاعکسایی روکه بخاطرت نتونسته بودم آپ کنم به کمک پرستو به وبت بزارم.تعدادعکساخیلی زیادبود وانتخاب چندتا ازاونا وکوچیک کردن حجم عکسا وآپ کردنش ۴ساعت ازوقتمونو گرفت،صدات اصلا نمیاومد خیلی تعجب کره بودم که صدای جیغ وگریه هات منو به طرفت کشوند بیچاره آیدا بخاطر راحتی من تبلت شوداده بود دست بعد دوساعت که ازت گرفته بود اونچنین دادوبیداد راه انداخته بودی (دخمل بد)            خلاصه کارمون خوشبختانه تموم شد وتونستم همه عکساتو آپ کنم ...
6 شهريور 1393

عکسای تولد3سالگی آنیساباتم کیتی

چندروزقبل تولدت توی اینترنت دنبال تم میگشتم وباتونگاه میکردم وتوبادیدن چندتا تم کیتی رو وقتی دیدی ذوق زده شدی وتم تولدت روخودت انتخاب کردی تم صورتی کیتی. تزیین سقف توسط منوبابامهدی بعدخوابوندنت ریسه کیتی کیک تولدت   اینم ازکادوهات.دست همشون دردنکنه میزشام که شامل سالادالوبه سالادپاستا دولمه کتلت وآش جوبود اینم ژله رنگین کمان که 3ساعت ازوقتم روگرفت وخیلی سخت بود ژله بستنی باتایپ عکس کیتی ژله تخم مرغی ولیوانی اینم ژستی که برای عکس گیفتت دادی خواب عمیق بعدتولدت   ...
5 شهريور 1393

عکس های مسافرت در 2 سالگی

عید 92 در ویلای خاله آذر در شمال خواب در پارک ساحلی آستارا آنی و سادنا در کالسکه آنی خواب آنی در ماشین موقع برگشت از شمال آنی و بابا مهدی در نیشابورمهر۹۲ اینم از عکسی که درآتلیه عکاسی درمشهدانداختیم آنی وعشق دریا(موقع برگشت ازمشهد) ...
5 شهريور 1393

عکس های جشن تولد دوسالگی

آنی و کیک تولد آنی و سادنا (دختر دایی)توی ماشین که هدیه باباجون بود)ومبین پسرعمت که روی مبل  نشسته امیررضا(پسرخالت)پرستو وپریا(دخترای دخترخاله آذرم که بهش خاله آذر میگی)وفرنازوآیداوسادنا ژست آنی برای عکس گیفتت ...
5 شهريور 1393

تولد یک سالگی

تولدیک سالگیت روخیلی مفصل گرفتیم کارت دعوتهادوماه قبل پخش شده بود بخاطرفوت همسایه تولدت خونه خاله شهلا برگزارشد.تعدادمهمونا۷۲نفربود.سه روزمونده به تولد بدجورسرماخوردی تبت قطع نمیشد فدات شم جیگتم درنمیاومد.الهی قربونت شم حال وحوصله ورجه وورجه نداشتی،خوشبختانه جشن بخوبی برگزارشد،مرسی ازاینکه باوجودمریضیت اذیتم نکردی.کادوهات خیلی زیادوقشنگ بودن دست همشون دردنکنه.عکسای قشنگی انداخته بودیم اما شبش که دوربین دست توبود بیشتر عکسارو دیلیت کرده بودی،چه جوری خداعالمه.(دخمل بد)دست آیداجونم بابت تزئین خونه درد نکنه.(بوووووس) اینم چندتاازعکسای باقی مونده از دوربین. ازسمت راست سادنا6ماهه(دخترداییت)وخودت بغل دخترهمسایه وصبانوه خاله بابات اینم...
1 شهريور 1393
1